بدان که قصّه خواندن و شنیدن، فایدهی بسیار دارد:
آگاه باش که داستان خواندن و داستان شنیدن فواید زیادی دارد:
اوّل آنکه از احوال گذشتگان خبردار شود.
فایدهی اوّل این است که انسان از سرگذشت پیشینیان آگاه میشود.
دویم آنکه چون عجایب بشنود، نظر او به قدرتِ الهی، گشاده گردد.
فایدهی دومِ قصه این است که وقتی انسان دربارهی شگفتیهای جهان میخواند، شناخت او نسبت به قدرت خداوند بیشتر میشود.
سیُم، چون محنت و شدّت گذشتگان شنَوَد، داند که هیچ کس از بندِ محنت آزاد نبوده است، او را تسلّی باشد.
فایدهی سوّم این است که وقتی انسان قصّهی رنج و سختیهایی که پیشینیان تحمل کردهاند را میشنود به این نکته پی میبرد که هیچکس بدون رنج و درد نبوده و این سختیها فقط برای او نیست در نتیجه موجب کم شدن غم و اندوه او میشود.
چهارم، چون زوال مُلک و مال سلاطین گذشته شنوَد، دل از مال دنیا و دنیا بردارد و داند که با کس، وفا نکرده و نخواهد کرد.
فایدهی چهارم این است که وقتی قصهی نابودیِ کشور و اموالِ پادشاهان گذشته را میشنود دیگر به مال دنیا دل نمیبندد زیرا میداند که دنیا و مال دنیا به هیچ کس وفادار نمانده و نخواهد ماند.
پنجم، عبرت بسیار و تجربهی بیشمار او را حاصل شود.
فایدهی پنجم این است که پند فراوانی میگیرد و تجربه زیادی به دست میآورد.
و خدای تعالی با حضرت رسول (ص) میگوید: «ای محمّد، ما از قصّههای رسولان و خبرهای پیغمبران بر تو میخوانیم؛ آنچه بدان، دل را ثابت گردانیم و فایدههای کلّی تو را حاصل گردد» (قرآن کریم، سورهی هود، آیهی 120).
خداوند بلند مرتبه به حضرت محمد (ص) می گوید: «ای محمد، ما اخبار و داستانهای پیامبران قبل از تو را برای تو روایت میکنیم، چیزی که باعث آرامش تو میشود و از آنها سودهای بیاندازه به تو میرسد» (قرآن کریم، سورهی هود، آیهی 120).
پس معلوم شد که در قصّههای گذشتگان، فایدهای هست و خواننده و گوینده و شنونده را از آن فایده رسد. اگر پرسند که قصّهخوانی، چند نوع است، بگوی دو نوع: اوّل حکایت و دویم نظمخوانی.
پس مشخص شد که داستانهای پیشینیان فوایدی دارد که هم برای خواننده، هم گوینده و هم شنونده مفید است. اگر از تو پرسیدند که قصّهگویی چند نوع است؟ بگو دو نوع: نوعِ اول، داستانهایی که به صورت حکایت است و نوع دوم، داستانهایی که به صورتِ شعر است.
اگر پرسند که آداب حکایتگویان چند است،
اگر از تو پرسیدند که حکایتگویان چه نکات و آدابی را باید رعایت کنند،
بگوی: اوّل آنکه قصّهای که ادا خواهد کرد، باید که بر اُستاد خوانده باشد و با خود تکرار کرده باشد تا فرو نماند. دویم آنکه چُست و چالاک به سخن در آید و خام نباشد.
بگو اول اینکه (حکایتگو) قصّهای را که میخواهد باز گو کند برای یک استاد بخواند و هچنین آن را با خود تمرین کرده باشد تا در هنگام قصّهگویی چیزی را از یاد نبرد. دوم اینکه در فن سخن گفتن چابک و زرنگ باشد و بیتجربه نباشد.
سیُم باید که داند که جماعت، لایق چه نوع سخن است، بیشتر، از آن گوید که مردم، راغب آن باشند.
سوم اینکه باید بداند چه سخنی برای شنوندگان مناسب است و بیشتر در مورد مطالبی حرف بزند که مردم میپسندند.
چهارم، نثر را وقت وقت به نظم آراسته گرداند که بزرگان گفتهاند: نظم در قصّهخوانی چون نمک است در دیگ؛ اگر کم باشد، طعام بیمزه بوَد و اگر بسیار گردد شور شود؛ پس اعتدال، نگاه باید داشت.
چهارم اینکه باید در زمانهای مناسب در بین قصّهی خود از شعر نیز استفاده کند زیرا بزرگان گفتهاند: شعر در میان قصه خواندن م